کد مطلب:312231 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:291

عباس در کنار پدر
دانش عباس بن علی (ع) شاخه ای از دانش بلند علوی است. او كه در دامان علی (ع) تربیت یافته است گذشته از استعدادهای فردی و توانایی های ذاتی، از منبع علوم پدر نیز بهره دارد. ابوالفضل (ع) به سفارش پدر خود همان گونه كه به تاریخ گذشتگان می نگرد و اندوخته های علمی خود را می افزاید، به تاریخ كنونی و روزگار معاصر خویش نیز می اندیشد. تدبر و نگرش ژرف عباس (ع) به رخدادهای هم زمان خود پشتوانه ی علمی ای استوار و بینشی شفاف برای او فراهم آورده است.

بررسی اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی زمان عباس (ع) ما را به بخشی از معلومات و دریافت های او رهنمون می سازد و نیز هر تاریخ نگر با انصاف را در شناخت عظمت و روحی عباس (ع) یاری می كند، به گونه ای كه می یابد اگر ابوالفضل (ع) انسانی عادی بود و حتی از اتصال او به خاندان وحی و علم چشم پوشی شود، با پرورش او در چنان فضایی پر تلاطم كه آن گونه حق و باطل در برابر هم صف آرایی كرده بودند - به یقین - اندیشمندی ژرف كاو و حق جویی استوار پدید می آمد.

عباس (ع) كه شاید از پدر خویش شنیده باشد: «برای هر كسی این پایه از عرفان كافی است كه دانا به روزگار خویش باشد» [1] به ضرورت نگرش عمیق به دوران خود پی برده است.

او در گفتاری - به صراحت - خود را متصل به رسول خدا (ص) می خواند و خویش را برگ و باری از درخت تناور پیامبر (ص) معرفی می كند؛ [2] از سویی برخی شخصیت نویسان تاریخی نیز عباس (ع) را از روایان اخبار امام علی (ع) می دانند، [3] او كه از تابعین رسول خدا (ص) محسوب می شود از بی كران علم علوی توشه ها برگرفته و در جرگه ی



[ صفحه 54]



روایتگران احادیث امیرمؤمنان (ع) است.

اكنون با توجه به همه ی این زمینه های موجود در ابوالفضل (ع) می یابیم كه او اندیشمندی عارف و صاحب بینشی بلند است كه از حوادث روزگار برترین تجربه ها و دانش ها را كسب كرده است. با هم به برخی از این حوادث می نگریم:

عثمان در محرم سال 24 هـ - ق توسط شورایی به طراحی عمر به شیوه ای خاص به حكومت رسید و آنچه زیربنای فكری بنی امیه برای تأسیس سلطنت اموی بود، [4] یعنی شعار «نبوت و خلافت در یك خاندان جمع نمی شود» پایه گذاری شد. این طرز تفكر بارها از سوی كسانی چون عمر، معاویه و دیگر قریشیان بازگو شده است. آنان در پناه این شایعه كه افكار ساده ی مسلمانان را تسخیر كرده بود، بنی هاشم را - كه مقصود علی (ع) و خاندان اوست - از دست یازیدن به حق خود باز داشتند.

عمر در مكالمه ای با ابن عباس این سیاست را چنین بازگو می كند:

ابن عباس! آیا می دانی چرا مردم پس از پیامبر (ص) از رسیدن شما به حكومت جلوگیری كردند؟

و سپس خودش پاسخ داد: زیرا مردم نمی پسندند نبوت و حكومت یكجا برای شما (بنی هاشم) جمع شود كه در آن صورت شما بسیار شادمان و مغرور می شدید و به همین دلیل قریش حكومت را از آن خود كرد و كار درستی انجام داد [5] عثمان با تمامی تلاش به سوی این آرمان گام برداشت [6] و با گماردن حاكمان اموی بسیاری از



[ صفحه 55]



سرزمین های اسلامی را زیر فرمان آنان قرار داد تا آن كه عبدالله بن عامر شانزده یا بیست و پنج ساله را به جای ابوموسی اشعری به دلیل آن كه از تیره ی امیه نیست اگر چه از همراهان آنان است، به حكومت رساند [7] .

امیرمؤمنان علی (ع) ماجرای شورای فرمایشی عمر و نیز حكومت عثمان را این گونه تحلیل می فرماید:

چون زندگانی او [عمر] به سرآمد خلافت را در گروهی قرار داد و به پندار خود مرا در جمله ی آنان در آورد. خدا را چه شورایی! من از نخستین (ابوبكر) چه كم داشتم كه در من تردید كردند و در صف اینان داشتند؟ ناچار با آنان در فراز و نشیب دمساز گشتم، اما یكی (طلحه یا سعد بن ابی وقاص) از كینه راهی گزید و دیگری (عبدالرحمن بن عوف) داماد خود (عثمان) را بهتر دید و دیگری و دیگری تا سومین به مقصود رسید و همچون چارپا پیاپی دو پهلو آكند و تهی ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند و بیت المال را خوردند؛ چون شتری كه از گیاه بهاری می چرد چندان اسراف ورزید كه بافته هایش از هم گسست و كارش به نگونساری كشید [8] .


[1] بحارالانوار، ج 78، ص 80.

[2] بطل العلقمي، ج 2، ص 201. همين كتاب، ص 30.

[3] الاصابه، ج 2، ص 508.

[4] بنگريد به: الغدير، ج 8، ص 289.

[5] تاريخ الطبري، ج 3، ص 289، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 189.

[6] حادثه اي بس تأسف آور و در عين حال رازگشا ماجراي سفر معاويه است كه در زمان عثمان از شام به مدينه آمد و در مجلسي كه عثمان براي توجيه خلاف كاري هاي خود از انصار و مهاجر در حضور امام علي (ع) تشكيل داده بود شركت كرد و همگان را درباره ي عثمان سفارش نمود و پس از پيش بيني قتل عثمان - كه خود جاي درنگ دارد - انگشت اتهام را كنايه آميز به سوي امام علي (ع) نشانه رفت و... اميرمؤمنان (ع) با تندي به او پاسخ گفت و سپس از آنان جدا گشت. عثمان در اين هنگام در تأييد صحبت هاي معاويه سوگند ياد كرد كه حكومت به دست علي (ع) و فرزندان او نخواهد رسيد. بنگريد به: شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 339 و الكامل، ج 3، ص 158.

[7] بنگريد به: الغدير، ج 8، ص 288 و بعد.

[8] نهج البلاغه، خ 3.